من حالا هر جوری بود دست و پا شکسته و نصفه نیمه انجامش دادم ، یادم میوفته همهی چَپَکی شدن ها رو . همهی یه آدم دیگه شدن ها رو ، عوض شدن نظر و دیگه مثل قبل فکر نکردن و من توی این دنیا فقط دنبال یه جفت چشمم که روحش دیده شه ، دستایی که بتونن با هم حرف بزنن و پوستی که آواز بخونه . حالا هی عوض شه ، هی چَپکی شه و هی دست به دست شه باز پیداش میشه . منبع
درباره این سایت